وَإِن يَکَادُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَيُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِينَ

عزيز دل مامان و بابا

دخمل نازم

چند روز پیش پارک بودیم سوار تاب شدی چرت میزدی ولی از تاب پیاده نمیشدی قراره آقا جون واست تاب درست کنه

اگه دخمل هم میشدی خیلی نانازی بودی ها...

یاد گرفتی میری در کابینت هارو باز میکنی میگی چیه؟   

جیگرت رو بخورم من


 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

واکسن یک سالگی

دیروز با آقاجون رفتیم و واکسن یک سالگیت رو زدیم این دفعه کمتر گریه کردی توی دستت هم زدن و آقا جون هم اونجا بود و کمکم کرد. قدت 85 CM  وزنت 14/200 KG دور سرت 52 CM اینقده خانومه گفت بچه ات چاقه که بهم بر خورد. ولی به نظر من با توجه به قدت وزنت خوبه هنوز تحقیقاتم کامل نشده بازم میگم خوبه

خیلی چیزهارو جدیدا میفهمی و بهت میگم انجام میدی راستی الان روی لثه بالات دوتا جوش زده بود این یعنی امروز فرداست که بیرون بیان و کوچولوی دندون خرگوشی بشی

وقتی میگم لالا کن سرت رو روی هر چی باشه میذاری ببین تازه خیلی مواقع هم از این کارای احساسی رمانتیکی میکنی هی سرت رو کج میکنی مث همین عکس اینقده لوس میکنی خودت رو که نگو ماما همه هم عاشق این حرکتت ان

عاشق حمومی میذارمت توی آب هی شلپ وشلوپ میکنی کلی صفا میکنی

دو روزی هم هست که خودت بدون کمک از جایی وسط اتاق بلند  میشی . اون سیبه توی دستت از صبح داری با خودت راه میبری

لج باز هم شدی اگه چیزی رو بخوای بهت ندم روی زمین دراز میکشی و گریه میکنی

خیلی بامزه تر شدی محمد علی جونم

 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

تولدیک سالگیت مبارک عزیزم

تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر!
مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر
شوق شنيدن ريخت حتي گريه اش در من
لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر
من باغبان تازه کاري بودم اما او
يک غنچه زيبا و خندان شد،خدا را شکر
او آمد و باران رحمت با خودش آورد
گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر
سنگ صبورم،نور چشمم،ميوه قلبم
شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر
مادر شدن يک امتحان سخت وشيرين است
دلواپسي هايم دو چندان شد،خدا را شکر !!!
عزیز دلم تولدت مبارک .بوووووووووووووووووووووووووووووووووووس
شب تولدت آقا جون احمد مهمون داشتن و  ما هم باید اونجا میبودیم ولی تا ساعت 11 خودم رو رسوندم خونه وکیکت رو آماده کردم اگه خیلی تولدت کوچیکه ببخش من اینطوری بیشتر میپسندم بر عکس همه که فک میکنن تولدت واسم بی اهمیته که تشریفاتی نگرفتم باید اینو بدونی که چون خیلی واسم ارزشمندی اینطور تولد رو واست انتخاب کردم  آخه واسه خودم تصوراتی دارم که خیلی واسم باارزشه به هیچکس هم نمیگم چون واسه همه بی ارزشه نگهش میدارم یه روز به خودت میگم .
راس ساعت 11 و 20 دقیقه همون لحظه ای که دنیا اومدی به جای تو شمعت رو فوت کردم و کلی آرزوهای بزرگ واست کردم.این هم عکس تولدت دوستت دارم ناناز ماما. ببین واسه خودت مردی شدی. ماشاءالله هزار ماشاءالله
 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

راه رفتنت قشنگه

شب شهادت امام موسي کاظم يعني شب سوم خرداد توي تلويزيون داشتن نوحه پخش ميکردن که يه دفعه دعا کرم يا امام موسي به پسرم کمک کن ترسش بريزه و راه بره همينطور هم شد با کمک چرخونکيکه آقا جون واست خريده راه رفتن تنهايي رو ياد گرفتي . تو از يه سرش گرفته بودي منم از يه سر ديگه اش يواش يواش اجزاشو کم کردم که ديگه هيچي دستت نموند و اينطوري شد که خودت تنهايي قدمهاي نازت رو برداشتي يه ماهي ميشه راه ميري ولي با کمک . هر قدمي که بر ميداري يه عالمه قربون صدقه ات ميرم الهي که من فداي اين هم زيبايي هاي خلقتت برم

ببين اينم فيلمت مث اين حرفه ايها هم سيب ميخوري هم راه ميري خيلي با احتياط و تميز این فیلم رو همون ساعتی که راه افتادی گرفتم

فيلمت اينجاست ماماني

دیروز هوا خیلی گرم بود اومدیم توی حیاط و پوشکت رو هم باز کردم که راحت باشی اینم دوچرخه ای که آقا جون خریده جدیداَ دوسش داری

هفته قبل مریضی بدی گرفتی همش تب میکردی خیلی حالت بد بود حتی آب دهنت رو نمیتونستی قورت بدی فکرش رو هم نمیکردم یه روز همچین مریضی بدی بگیری سه شب تمام تا صبح بیدار بودی فقط با شیاف دیکلوفناک آروم میشدی . یه خانم دکتر واست دارویی نوشت که بهش حساس بودی و تمام کف دست و پاهات تاول زد ولی زود فهمیدم که از داروته و قطعش کردم .خدارو شکر که الان خوب خوبی

خدایا شکر شکر شکر .......

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

دندون سوم

ماما جونی اگه نمیشه به روز کنم هم اینکه نمیخوام مطالب اونقده زیاد باشه که واسه خوندنش بی حوصله باشی هم اینکه تا میام سیستم رو باز میکنم سریع خودت رو میرسونی نمیشه با حوصله نوشت امون نمیدی عزیزم

سه هفته قبل تب داشتی دکتر میگفت از سرماخوردگیته خیلی بد بود هر کاری میکردم تبت پایین نمیومد . دو روز قبل هم در حین گوجه سبز گاز زدنت متوجه شدم یکی دیگه از دندونات نیش زده البته همچی نیشی هم نیس چون پیداست که خیلی وقته بالا اومده ما نفمیدیم  جوجه خوشملم.

یه شیطونی خیلی خطرناک یاد گرفتی از مبل میگیری میری بالا این خیلی خوبه بدیش اینه که با کله میخوای بیای پایین هر کاری میکنم یاد نمیگیری با پا بیای  تازه از تختت هم میری بالا ولی امنیت تختت رو زیاد کردم خطرناک نیست.

جدیدا روی تختت میخوابونمت اینم عکست < پایین تخت رو تشک انداختم که اگه بیوفتی دردت نیاد نفسم.

 اینم عکسای بالا رفتن از تخت اینقده تلاش میکنی که نفست تند تند میزنه گنجشکم

این عکس هم دیروز گرفتم ببین هزار ماشاالله چه نازی

هنوز هم پوشک عوض کردنت واسم کابوسه نمیدونم کی دیگه خوب میشی بعضی مواقع کلی با هم دعوامون میشه واسه اینکه پوشکت کنم

عکس سه نفره خیلی کم داریم این عکس رو هم زهرای عمو محمود زحمتش روکشید

این مطالب رو هم به بد بختی نوشتم فقط بخاطر عمه نجی

خیلی دوستت دارم شیرینم عسلم نفسم

 

 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

ایستادن بدون کمک

یه چند روزی بود که وقتی حواست رو پرت میکردیم وامیستادی ولی همین که میفهمیدی نگرفتیمت سریع مینشستی، تا اینکه بالاخره دیروز صبح یادگرفتی که نترسی و خودت رو پات واستی.اینقده ذوق میکنی و شروع میکنی به دست زدن الهی دورت بگردم. امروز 10 ماه و 22 روزته و 14 کیلو هم وزنت میشه

تازه میتونی بگی جی جی آخ که چقد نازی

یه کار بدی هم که انجام میدی دیگه نمیذاری پوشکت رو عوض کنم کلی داد وبیدا میکنی و اعصاب مامان رو حسابی خورد کردی دیگه خیلی سخت پوشکت رو عوض میکنم

پوفیلا هم دوس داری یه چند تا میریزم توی بشقاب خودت خیلی خوشمل گوگوری برمیداری و بدون کمک میخوری.

بازم سرماخورده شدی ،خدا کنه زود سرما تموم شه که همه ویروسها بمیرن الهی که خسته شدیم دیگه ولاّ

یه هفته قبل خونه کک اومده بود ببین نامردا چیکارت کردن ، همین کک ها هم فهمیدن که چقد خوشمزه ای . کُشتَمش مامان

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

اینم یه عکس از خوش تیپ ماما

دیروز با آقا جون رفتیم باغ و کلی عکس گرفتیم. حیف که هوا سرد بود.

ببین مث فیلم هندی هاشده آرام

دیشب هم این عکس رو گرفتم

جدیداَ یه دستت رو میگیرم توی خونه با هم قدم میزنیم خیلی دوس داری تازشم دیروز که میرفتیم خونه آقا جوشکار تا سر کوچه خودت البته با کمک من راه رفتی ولی اینقد که پسر شیطونی هستی همش حواست به دورو برته و یه ربع طول کشید تا سر کوچه رسیدیم خدا کنه زودتر راه رفتن رو یاد بگیری دیگه کمرم داغون شده مامان ، وزنت داره روز به روز بیشتر میشه الان 13و 800 ای

شکمو مامانی میدونی کشک رو خیلی دوس داری و دوغ هم همینطور اگه سرگرم بهترین بازیت هم که باشی اگه دوغ رو بهت نشون بدم سریع میای، وای که چه خوشمزه می خوری با هر قورت دوغ واسه خودت هی دس میزنی از خوشحالی

وای که چه شیرینی مامان این روزها رو با هیچی عوض نمیکنم

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات