وَإِن يَکَادُ الَّذِينَ کَفَرُوا لَيُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِينَ

عزيز دل مامان و بابا

تاب تاب

یه عالمه دندون در آوردی مامان جون . دوتا از دندونای آسیابت کامل در اومده و دوتای دیگه هم دیشب تازه بالا اومده خیلی کوچیکه فقط احساس میشه . الان 14 تا دندون داری

سه روزه که آقا جون واست توی خونه تاب انداخته و اولش دوس نداشتی الان که خوابت میاد میذارمت توی تاب و در عرض چند دیقه لالات برده. وقتی سوار تاب میشی واسه خودت لالایی میخونی، یکی دو روز هم هست دارم روت کار میکنم بهم بگیمامان ، همش بهم میگی طاهره ، طاهره که خوب نیس این مامان گفتنه که خاصّه ، طاهره رو همه بهم میگن. وقتی میگی طاهره منم بهت میگم چی گفتی ؟ من کی بودم ، زودی میگیمامان و کلٌی قربون صدقه ات میرم. وای که چقد ناز میگی مامان

یه خورده حسود شدی اسباب بازیهاتو به هیچ کس نمیدی تازه اسباب بازیهای بچه های دیگه رو هم میخوای ازشون بگیری، کلٌی باید بهت التماس کنم که آروم شی

حرف زدنت خیلی خوب شده کلماتی که میگی بیشتره. و سعی میکنی همه کلمات رو که بهت میگم بگی ولی نا مفهوم هم تو کلماتت هست.

از پرده میترسی، خنده داره نه؟ یه هفته رفیم مشهد دو شبش خونه عمه نجی بودیم اونقده ترسید ترسید کردی که مجبور شدیم پرده رو جمعش کنیم

بچه هارو خیلی دوس داری ولی هنوز بازی با بچه هارو یاد نگرفتی همش به دعوا ختم میشه و کتک کاری

تازگیا وقتی میخوام پوشکت کنم میپری بغلم منو محکم فشار میدی توی بغلت که پوشک نشی وای که نمیدونی چقده این لحظه ای که بغلم میکنی رو دوس دارم بارها از ذوق زیادی اشکم می اومد خیلی شیرینه خیلی

با تلفن هم میحرفی . معلوم نیس چی میگی فقط الو کردنت معلومه خیلی با مزه با تلفن حرف میزنی همه هم دوس دارن باهات حرف بزنن .تلفن که زنگ میخوره تو هم میای گوشی رو ازم میگیری و حرف میزنی

راستی واکسن 18 ماهگیت رو هم زدیم میگفتن پات درد میگیره و لنگ میزنی ولی خدارو شکر ایطور نبود و سه دفه تب کردی و با یه شربت سریع تبت پایین میومد. رَد واکسنت اندازه یه کف دست قرمزو سفت شده بود.وزنت هم نرمالتر ،17 کیلو بودی قدت هم 95 بود .همه چی خوب بود ولی نمیذاشتی وزنت کنن

این هم عکس تاب .ببین مث سلطانها نشستی البته میشه گفت دراز کشیدی .الهی قربونت برم

خونه عمه مریم که بودی با ماشین محمد خیلی بازی کردی تازه خودت میتونستی گاز بدی . بدیش اینجا بود که نمیذاشتی محمد بازی کنه بر عکس این عکس که مهربون دیده میشین باهم نا مهربون بودین

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

فیلم حرف زدن محمدعلی

کلی التماست رو میکنم شاید یه مامان بگی ولی همون یه مامان گفتنت روحمو پرواز میده خیلی کیف میکنم

از همه بیشتر میگی آقاو عمه

حسودیم میشه از همه کمتر دوسم داری شایداون یه ذره هم واسه اینه که هنوز جی جی لازمی، میدونی مامان جونم این مامانه که اگه کار بد وخطرناکی بکنی دعوات میکنه ، این مامانه که مجبوره به زور پوشکترو عوض کنه چون آقا کوچمولوش دوس نداره پوشکش عوض شه ، این مامانه که غذاهایی که واست مفید نیس ازت میگیره و جیغت هوامیره این مامانه که نمیذاره پا لخت بری بیرون ، این مامانه که به زور لباس تنت میکنه تا سرما نخوری و تو هی گریه میکنه و میزنی توی صورت مامان چونلباس رو دوس نداری . ولی من عاشقتم از ته ته دلم میگم مامانی.هیچ اجباری هم نیس دوسم داشته باشی قشنگم

فیلمت باحاله از اینجا ببینش

فتو شاپم حذف شده .نمیشه از عکسای جدیدی توی این فرم ها بذارم اینا قدیمیه ولی نازه

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

بد بیاریهای بعد عاشورا

از شبهای محرم میگم واست که خیلی شیطون بازی در آوردی اغلب سعی میکردم خونه بمونم چون از مراسم مسجد هیچی نمیفهمیدم شب عاشورا که کشتی منو بسکه اذیت کردی همه رو 

با خودم میگفتم دیگه امسال پسرم بزرگ شده میره پیش مردها ، که ای مامان به قربونت بره یه دفعه رفتی و از ترس دیگه اونجا نموندی

روز عاشورا بعد ساعت 10 رفتیم هیئت آخه هوا سرد بود فقط فقط از رفتن به مراسمات محرم هدفم این بود که تو ، آقا خوشگله مراسم رو ببینی من که واسم سخت تموم میشد یه قدم توی هیئت راه نمیومدی 

بعد از روز عاشورا چشت روز بد نبینه ماما صبح که از خواب بیدار شدی بس که جیش کرده بودی خیس بودی اومدم که لباساتو تعویض کنم دست خورد به بخاری الهی که کور شم که داغون شدم 3 ساعت تمام گریه میکردی و گریه میکردم نمیتونستم کاری بکنم به بد بختی لالات کردم بیدار که شدی  تازه تاول زده بود دردناک بود مامان حق میدم دسم یه کوچولو یه هفته است سوخته هنوز خوب نشده تو چی کشیدی . 

این هم عکسش بعد دو هفته

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد سوختگی اسهال شدی مامان . شبها بالا می آوردی و روزها هم همش پوشک عوض میکردم واست رفتیم دکتر بعد سه روز بهتر شدی

یک ماه میشه اب مماغت بند نمیاد . شب شنبه قبل بود که باز توی خواب بی قراری میکردی شستم خبر دار شد که باید سرما خورده باشی کور شم مامان جون شب سوم هر 5 دیقه سرفه های خیلی بدی میکردی که بعد چند روزی الان سرفه هات کمتره. میبینی مامان چقد مرضی پشت مریضی کور شم میگذره عزیزم و یادت میره

اینم پارک توی هوای سردبه زور از تاب جدات کردم

 هی لباساتو تا میزنم مرتب میذارم سر جاش و تو هی میریزی بیرون و البته جمعشون میکنی فقط مچاله میذاری

 پشت مبلها محل قایم موشک تویه ناناز

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

شیرین کاری

قربونت برم مامانی اگه بدونی که چقدر باهوشی فک نمیکردم به این زودی به این مرحله برسی میخوام یه چند تا از شیرین کاری هاتو بنویسم مطمئناً از این به بعد بیشتر هم میشه ولی اینا رو بذار به حساب اولین ها

وقتی دارم خونه رو تمیز میکنم تو هم دستمال گرد گیری رو ازم میگیری و شروع میکنی به تمیز کردن ببین عکست رو هم گرفتم

وقتی هم خونه جارو میزنم خیلی دوس داری میدونی چرا آخه میای سوار جارو برقی میشی و هی خودت رو تکون میدی و خوشحالی از این که سوار ماشینی هستی که صدا داره

از رفتارهایی که دوس نداشتم پسرم اونارو داشته باشه داری یاد میگیری خیلی واسم درد داره خیلی . چنان از ته دلت گازم میگیری که جاش خونی میشه ، چنان از ته دلت میخوابونی توی صورتم که اشکم در میاد نه از دردش ها ، وقتی میخوام لباساتو عوض کنم هی میزنی منو تا اینکه به زور تنت میکنم هنوزم که هنوزه به زور پوشکت میکنم خیلی بد خیلی .ولی دلمو بزرگ نگه میدارم میدونم اگه گاز میگیری دندونت درد میکنه اگه منو میزنی میدونم که هنوز نمیدونی زدن بده یا حداقلش دلمو خوش میکنم که نمیدونی کار بدیه،درست میشه ولی کاش اینطور نمیبود  بعضی وقت ها فک میکنم که  باید آجی یا داداشی داشته باشی ولی پشتم میلرزه

ولی یه نفر هست که ازش میترسی این مصطفی جزقاله چنان دندونهایی از میگیره که جاش یه هفته میمونه واسه همین ازش میترسی

خدا نکنه آب ببینی باید حتما بری بازی وقتی میریم باغ دعا میکنم آب نباشه اونجا نه اینکه بد باشه آب بازی آخه سرما میخوری و بد بختی اش واسه من و تویه

فک میکنی واسه چی داری اینطور داری ذوق میکنی توی حرم امام رضا/ واسه کبوترا دیگه

عاشق حیوونایی ، هم بلدی بگی پیشی و هم بگی میو ، ببعی رو هم دوس داری میتونی بگی بع . دوتا جوجو داریم که میبینیشون از ذوق نمیدونی چیکار کنی

این هم جوجوی خاله طیبه نازه نه؟ وقتی جیغ میزنه یاد کوچیکیات میوفتم سخت بود ، الانه که آقایی شدی واسه خوده نانازی

این عکسیه که آقا جون توی حرم ازت  گرفت ، دیگه من میام حرم راحتم شما میری پیش آقا جون استرس ندارم خیالم راحته

فدات شم واست میمیرم. خدا کنه واسه کارات بی صبری نکنم واسم دعا کن

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

پسر نانازم، شیطون شده

دلم تنگ شده بود واسه مطلب گذاشتن یه خورده تنبل شدم

خیلی شیرینکاریهات زیاد شده همه عاشقتن

12 شهریور تولد حسین بود خونه ما واسش تولد گرفتم نمیدونی که چقدر بهت خوش گذشت ، عاشق رقصیدنی اون شب اینقده رقصیدی که دایی علی جلوت کم آورد کل مجلس اون شب دست تو بود، هی میرقصیدی و شیرین کاری میکردی همه شوکه بودن از کارات و میخندیدن خیلی خوب بود و خوش گذشت .

یاد گرفتی کتک میزنی اینو آقا جوشکار و دایی علی بهت یاد دادن خدا نکنه بخوری زمین اینقده زمین رو دَ میکنی و دلت به همون آروم میشه . میای میزنی توی صورتم عینکم و پرت میکنی واقعاً ناراحت میشم جالبش اینجاست که اگه ناراحتیمو ببینی باید بیای بوسم کنی و من خوشحالی کنم و یعنی دیگه باهات آشتی ام ،خدا خدا عاشق بوسای محمد علی ام 

وقتی باید کلاه بذاری توی بیرون بعضی مواقع ناسازگاری میکنی بهت میگم باهات قهرم کلاهی رو که انداختی روی زمین ، برمیداری و دوباره سرت میذاری قربون دلت برم که اینقد مهربونه ان شاالله تا آخر مهربون بمونی

وای نمیدونی که چقد ناز اَدای گریه رو در مییاری چنان لباتو غنچه میکنی بیا و ببین خاله زکیه میمیره واسه این گریه هات

سه روزه سرماخوردی ولی با ویروسه این دفعه قشنگ  کنار اومدی .زیاد اذیتت نمیکنه

خیلی پسر گُلی شدی خودت با خودت بازی میکنی یه هاپو داری بغلش میکنی لالاش میکنی بیا و ببین .با ماشینات خیلی بازی میکنی مث قبل نیستی که اگه من و تو تنها باشیم همش باید بغلم باشی دیگه واسه خودت مردی شدی ، قشنگ کارام همیشه رو به راهه

تازه تا یه هفته قبل از خواب که پا میشدی کلّی گریه میکردی ولی الانه یکی درمیون خودت که بیدار میشی از این حرفای انگلیسی که کسی نمیفهمه چی میگی میزنی و من میفههم بیدار شدی میام پیشت و کلّی ناز و نوازشت میکنم که حالت جا بیاد تازه گوش شیطون هم کَر باشه خوابت زیاد شده همش نیم ساعتی نیس دیگه

وای چقد که قشنگ حرف میزنی هیچکی هیچی نمیفهمه ها ازین دِقه دِقه ها زیاد میگی ،منتظرم به حرف بیای و کلّه منوو بخوری با حرفات جیگرم

ولی هنوزم که هنوزه با این پوشک کردن کنار نمیای که نمیای اگه یادت بمونه که با چه فیلم بازی کردنی پوشک میکنم که خنده ات میگیره .

همه جوره یادت باشه که واست میمیرم، شیرینی زندگیمونی جوجه طلا

 

15 ماهگی مراقبت داشتی بازم گفتن باید پسرت رو ببری متخصص تغذیه ، نمودار رشدت دیگه جا واسه تو نداره.ولی دکترت گفت اشکال نداره بچه درشته خوبه دیگه

غذام سوخت،  بابای جیگرم

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

پسرم نماز خون شدی

مامافدای  توبشه .اینقده مهربونی ماما همه دوستتدارن حتی غریبه ها میای منو میزنی بعدش ازت ناراحت میشم و تو سریع منو میبوسی که باهات آشتی کنم .از مسافرت که اومدیم ماه رمضون شروع شد 4 روز بیشتر روزه نگرفتم همش دورو برم میپلکیدی و شیر میخوردی آخه آقا جون هم شده بود شیفت ثابت و منو تو خونه تنها بودیم و تو خیلی از تنهایی بدت میاد و همش نق میزنی.

دیروز نماز میخوندم که اومدی مهرمو برداشتی و ادای منو در آوردی بهت میگفتم دوباره الله اکبر کن تو هم دوباره تکرر میکردی ببین چقد ناز نماز میخونی

هفته قبل بعد از اینکه ماه رمضون تموم شد با عمه رفتیم مشهد خیلی بهت خوش گذشت باهم رفتیم پارک و کلی ذوق میزدی و سوار تاب میشدی تازه شبشهم رفتیم سرزمین عجایب الماس شرق زیاد به درد سن تو نمیخورد ولی بازم چند تا از وسیله هاش مناسب سنت بود سوار اسب شدی اینقده نگران بودم که الانه میوفتی ولی چنان مث حرفه ایها سوار شدی و اسب رو تکون میدادی که خنده ام گرفته بود که اینقده کوچیک حسابت میکنم ماما تو بزرگ شدی خیلی بزرگ شدی هزار ماشاالله

اینم عکسهاش  ولی زود خسته میشی اینقده خسته بودی که سه تا از وسایل بازی رو انگاری الکی روشن کردیم و تو اصلا خوشت نیومد و پیاده شدی

دوست دارم فرشته کوچولوی ماما

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات

اولین مسافرت شمال

اول از همه باید بگم دندونای بالا یکیش در اومده بعد از اینکه از سفر اومدیم فهمیدم ،خدارو شکر بیقراری بدجوری واسه دندونات نداشتی

وای که چه خوش مسافرتی مامانی خیلی میترسیدم اذیت کنی ولی عالی بود و بهت خوش میگذشت . میدونی مامان جونی کلا از تنوع خوشت میاد و مسافرت ما هم پر از تنوع بود حتی دو شب پشت سر هم یه جا نبودیم ، هر جا میرفتیم کلی ذوق میکردی و بازی گوشی میکردی. دو شب اول تهران خونه دوست خاله مرضی بودیم همهعاشقت شده بودن بس که بانمک بازی درمیاری از خودت، شب سوم و چهارم همدان بودیم ،و تا پنج شنبه همه شمال بودیم وای که چقدر ماسه های دریا رو دوست داشتی ولی از دریا حسابی میترسیدی که  موفق نشدم ببرمت توی آب دیگه بی خیال دریا شدیم وقتی دیدم با ماسه ها بازی میکنی و دوسشون داری ساعتها  توی ساحل با خودت بازی میکردی و به کسی کاری نداشتی تمام صورتت پر از شن و ماسه بود ولی صدات در نمیومد معلوم بود که خوابت میاد و گرسنه ای بازم مقاومت میکردی و به باز ی ادامه میدادی . متاسفانه گوشیم نصفه مسافرت خراب شد و نتونستم عکس بگیرم عکسهای مسافرتت خیلی کم اند

 

این هم یه چند تا از عکسهای مسافرت

عکس حرم حضرت معصومه

 

 ینجا هم عباس آباد همدان بود وای که امونمو بریدی بس که اینطرف و اون طرف رفتی

 

 

این عکس رو هم یواشکی ازت گرفتم میدونی چرا : کفشاتو توی ماشین جا گذاشته بودم واسه نهار رفته بودیم پیش خاور خانم به خاله گفتم محمد علی رو روی زمین نذارید من که رفته بودم ترشی بخرم  پا لخت گذاشتنت روی زمین و عکس گرفتن

خیلی دوستت دارم نفس مامان

 

 

 

 

 

نمايش باکس نظرات
بستن باکس نظرات